شادمهر کوچولوشادمهر کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
عشق بین مامان باباعشق بین مامان بابا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

عزیزدل ما شادمهر کوچولو

درد دل مادر و پسر!

سلام سلام گل پسرم این روزها مامان خیلی دل درد و کمر درد و پادرد و زانو درد و پشت درد و دست درد دااااااره صبحها از درد نصف میشم ولی بازم میرم سرکار نمیخوام ناراحتت کنم عزیزدلم بخاطر تو نیست بخاطر شرایط این روزهای خودمه انشالله دیگه آخراشه ... فقط تو دعا کن زود بگذره فرشته کوچولوی من و زودتر بگیرمت تو بغلم  این روزها تمام دل مامانی و هی معاینه میکنی!!!!  همه جای دلمو هی فشار میدی بلکه شاید یه خورده جات بازتر بشه ببخشید که دیگه واقعاً جات تنگ شده گوگولی من چهارشنبه هم میرم تهران پیش دکتر اخوان امیدوارم زمان دقیق زایمان و بگه  میخوام قبل از اینکه دردم بگیره تاریخ بگه! که قبلش تهران باشم و سزارین بشم ... آخه می...
9 دی 1393

شب یلدا با شادمهر گلم

سلام سلام پسری عسلی مامان چجوریایی خوشگلم؟ پس کی این انتظار تموم میشه؟؟ خیلی دیر داره میگذره دیگه واقعاً کلافه شدم... خدایا این هفته های آخر هم زود بگذره گل پسرمو بغلش کنم.... بگذریم.... بریم سراغ شب یلدا... : میخواستم شب یلدا که خونه مامان بزرگ اعظمت بودیم برات بنویسم مگه این پرهام آقا گذاشت؟؟!؟!؟ (پسرِپسرخاله ی بابایی ناصر) اومده بود رو میز کنار من نشسته بود تا من میومدم بنویسم اونم هی تند تند میزد رو کیبورد! یا مانیتورو خاموش میکرد و... خلاصه نذاشت که!!!! منم امروز بعد از چند روز تعطیلات رسمی اومدم سرکار و حالا یه کم سرم خلوت شده برات با خیال راحت می نویسم نفســـــــــــــــــــــــــــــــــم شب یلدای 1393 خونه...
3 دی 1393
1122 12 13 ادامه مطلب

وسایل شادمهر کوچولو در دست تکمیل :)

سلاااااااااااااام گل پسر قشنگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم مامان الهی فدات بشه که جات کوچولو شده ...ولی شاید باورت نشه دل مامان یهو طی دو سه روز چند سانت بزرگ شد!!!! ولی خب حس میکنم تکون هات روزها کم شده و شبها بیشتر شده...امیدوارم جات راحت باشه میوه دل مامان عسلم پنجشنبه با بابایی ناصر رفتیم تهران پیش مامانی مریم و بابایی علیرضا و دایی رضا و کلی سوپرایز شدیـــــــــــــــــــــم چون کلی وسایل و تیتیش واست مامانی مریم خرید بووووود...کلی زحمتشون دادیم و با کلی هیجان ساعت 7 جمعه شب برگشتیم خونه و وسایل هاتو با بابایی ناصر چیدیم... خیلی دوستشووووون دارم تک تکشونو ... امیدوارم تو هم خوشت اومده باشه... یه چند تا دو...
28 آذر 1393

تصاویری از شادمهر کوچولو تو دل مامانش

سلااااااااااااااام زندگی مامان نفس مامان شادمهرم امروز جمعه س منم الان خونه مامان بزرگ اعظمت پشت سیستم عمو یاسرت نشستم و از ذوقم دارم واست مطلب میزارم، امروز خاله فاطمه و خاله زهرا از دوستهای خونوادگیمون اومده بودن قزوین که برای دانشگاهشون کلی عکسهای تاریخی از این شهر بگیرن،  بعدشم ظهر همگی دور هم خونه مامان بزرگ اعظمت بودیم و ناهار خوشمزه خوردیم  دست مامان بزرگ اعظم درد نکنه  ...یهو عمه کبری یادش افتاد که خاله زهرا میتونه ازمون عکس بگیره... چون خاله جونهات واقعاً هنرمندن   شادمهر گلم پسر نازم این روزها واقعا تو رو خیلی بیشتر حس میکنم بخصوص وقتهایی که سرت میافته وسط دلم  بجز خستگی مفرط هیچ مشکلی ندار...
21 آذر 1393
1446 10 22 ادامه مطلب

اندر تدارکات ورود شاهزاده من

سلاااااااااااااااااااام خرمالوووووووی مامان چطوووووووووووووووری شیطونک من! نفس هام با حرکات تو تنظیم میشه این روزها! امیدوارم جات تنگ نباشه عزیزم میدونم داری کلی بازی میکنی و از حالا عاشق بازی هستی چون خوندم از 33 هفتگی به بعد با بند نافت هم بازی میکنی... بعضی وقتها با منم بازی میکنی هرجا دستمو میزارم تو هم میزنی قدش نمیدونم چرا اصلا دیگه روزها نمیگذره!!  من همش میخوام زودتر بگذره و بغلت کنم خب دل تنگتم جیگلم چیکار کنم؟   این روزها بابایی ناصرت بیشتر از قبل حست میکنه، نازت میکنه، و باهات حرف میزنه و همش واسه دیدنت روزها رو میشمره... همش میگه شادمهرمو با خودم میبرم اینور اونور و مطمئنم و منو خی...
13 آذر 1393
1089 11 11 ادامه مطلب

وااااااااای خدا دیگه چیزی نمونده ^_^

هفتگی مباااااااااااااااااااارک سلااااااااااااااااام سلام هزارتا سلااااااااااام نفس مامان چند روزی بود میخواستم برات کلی خاطره این روزها رو بنویسم هر بار اومدم بنویسم گفتم نه الان وقتش نیست بزار حسابی سرحال باشم بعد... امروز صبح کلی مطلب واست نوشتم و کلی ذوق و هنر و عشق در وکردم، که یهو کامپیوتر هنگ کرد همش پریـــــــــــــــــــــــــــــــــــد  الانم تا میام واست بنویسم یکی یه کار بهم میگه دیگه همه چیو گذاشتم کنار که با تک تک بندهای وجودم و از اعماق قلبم واست بنویسم. اول بگم دیدی مامان زرنگ و خوش قولی شدم... هم دکتر رفتم، هم آزمایشگاه، هم نینی گرافی...بزار اول از اینا واست بگم: دکتر: اوایل هفته ...
3 آذر 1393

اندر احوالات این روزهای مامان مژده

سلام گنجشک کوچولوی مامان باز دوباره صبح شنبه شد و مامان دلش خواست اول به وبلاگ تو سر بزنه و کلی برات درد دل کنه بعد بره سر کاراش... عزیزدلم حالت چطوره؟ تو دل مامان راحتی؟ همه چی خوبه؟ خوش میگذره؟ آب و هوا چطوره؟ یه خورده جات تنگ شده آره؟ میدونم مامان جون، چون دل من هر روز داره کش میاد و صبح ها درد کش اومدنشو کامل حس میکنم...فکر کنم هی با اون پاهای کوچولوت فشار میدی تا بلکه یه کم جات باز بشه پسر بازیگوش خودم... عشقم وجودم زندگیم چند روزیه مامان بدجوری بدنش خارش گرفته به حدی که تمام دست و پام و... از خارش کنده کنده کردم... یه سری میگن واسه باد بارداریه، یه سری میگن واسه خاطر گرمی خوردن زیاده (آخه میدونی من برای اینکه کلی حالت خ...
24 آبان 1393

فقط 12 هفته تا بغل کردنت مونده عشق مامان

عشق مامان سلام پسر طاهرم شادمهرم نمیدونم چرا هر روز که میام سرکار نرسیده و هیچ کاری و شروع نکرده اول میام به وبلاگ تو سر میزنم!!! انگار بهم آرامش میده که میخونم پسرم نفسم عسلم تو این مدت که مهمون دل مامانشه چه کارایی کرده و میکنه... تازه کلی به وبلاگ دوستهات هم سر میزنم و وقتی می بینم ماماناشون از لحظه لحظه های بزرگ شدنشون عکس میزارن کلی ذوق می کنم به امید روزهایی که منم واسه هر لحظه از بزرگ شدنت کلی خاطره و عکس اینجا واست یادگاری میذارم میوه کوچولوی من اونروز با مامانی مریم رفتیم پیش دکتر اخوان با وجود اینکه بعد از دو سه ماه وقت گرفتن و سر ساعت 6 (سرموقع) اونجا بودیم بازم یک ساعت و نیم منتظر موندیم... اول من رفتم تو و خانم د...
19 آبان 1393

مادرانه

مامان که شدم : به پسرم خیلی محبت می کنم ، اونقدری که بزرگ شد با عشقش مثل یه پرنسس رفتار کنه تا جفتش بفهمه که پسرم تو دستای یه ملکه بزرگ شده !! روزا دستاشو میگیرم و چنان با محبت بغلش میکنم که بغل کردن عاشقانه رو با تموم وجودش یاد بگیره !! بهش یاد میدم که همه ی آدمها خصوصا همسرشون تشنه محبتند و پنهان کردن عشق و علاقه زندگیشو سرد می کنه ! بهش یاد میدم که خانمها آقابالاسر و سایه ی سر نمیخوان، عشق، دوست و همراه صمیمی می خوان ! بهش یاد میدم که هیچوقت دل عشقش رو نشکونه، چون  دیگه نمی تونه ترمیمش کنه !! بهش یاد میدم اونقدر عاشقونه به عشقش نگاه کنه انگار قحطی آدمه !! براش کادوهای کوچک با معنی می خرم تا کادو د...
17 آبان 1393