شادمهر کوچولوشادمهر کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره
عشق بین مامان باباعشق بین مامان بابا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

عزیزدل ما شادمهر کوچولو

شروع شیطونی های شادمهرکوچولوی مامان

1394/3/10 16:29
1,623 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم، نفسم، اونگه جوووووونمخندونکniniweblog.com

ببخشید دیر به دیر مینویسم برات، آخه میدونی دلم نمیخواد بعدها که مطالب و میخونی از ازدیاد مطالب نزدیک به هم خسته بشی و ازشون زود بگذری...بعدشم دلم میخواد چند رخداد خاص و باهم واست بزارم...آرام

مرد کوچولوی مامان! شادمهر کوچولوی عزیزم! niniweblog.com

اول از خودت بگم که این روزها خیلی خیلی تو دل همه جا باز کردی و با خنده ها و شیرین کاریهات دل همه رو میبری...niniweblog.comنگاهت پر از شادی و مهر و محبته بخصوص به خودم... niniweblog.comخیلی وقتها من چند ساعت نباشم یا پیش مامانم باشی بهانمو میگیری یا وقتی بغل کسی هستی همش چشمت میچرخه دنبال من و تا منو ببینی و دلت قرص بشه...خیلی خوشحالم که دیگه میشناسیم...آخه خیلی هر روز باهم بازی میکنیم همش باهم میخندیم می چرخیم به به میخوریم لالا میکنیم... محبت

خیلی پسر ماهی هستی گلم بوس خودت با خودت بازی میکنی و تا میزاریمت زمین فوری دمرو میشی و با زور میری جلو ولی هنوز درست نمیتونی چهاردست و پا بری ولی با صورت خودتو هول میدی جلو... خنده همش هم میخوای همه چیو بگیری و بخوری زود دستهاتو میزنی بهم که بگیری و زود دهنتو باز می کنی که بخوری حالا فرقی نداره چی باشه دست مامان، عروسکت، فرش، مبل، میز، ماشین، اتوبوس، تریلی !!!!!! و... خندونکمدتهاس که تا میخوام بخوابونمت زودی میشینی niniweblog.comولی چون دکتر گفته الان زوده و کمرت شله زودی میخوابونمت ولی به زووور خودتو بلند میکنی که بشینی... فیلمهای خنده هات و شیطونی زیادی ازت دارم حتما بعداً تو آرشیوم بهت نشون میدم...بخصوص فیلمی که بغل باباییت نشستی و هی میخوای راه بری و میپری جلو ولی بابا میگیرتت، همشم میخوای دوربین و از دستم بگیری و بخوری!!!! خندهدیگه بگم برات که تا یکی و میبینی راه میره زود دست و پا میزنی و میخندی که بغلت کنه و اگه بغلت نکنه کللللللی غر میزنی و جیغ میزنی و... niniweblog.com تازگی ها خودت پسونکتو درمیاری و دوباره کج و کوله میکنی تو دهنت!! بعدشم که تو کریرت انقد وول میخوری و میچرخی که یه روز دیدم از کل بدنت فقط سرت تو کریره!!!!! خندونکگیج

موقع کارتون دیدن عشقمniniweblog.com

اینم از وضع تو کریر نشستنت!!!شکلک های یاهو

اینم از مهندس کوچولوی من!عینک

عاشق بغل مامانی مریمی و کلی میگردونت و کلی بغلش همه جا رو تندتند سیاحت میکنی و کلی ذوق میکنیniniweblog.com

بغل بابا ناصرت هم خیلی آرامش داری تنها جایی که گاهی واقعا آروم میگیری بغل بابا ناصرتهزیبا

عزیزم دو سه روزه یه کوچولو بهت میوه میدم مزه مزه کنی و دو قاشق چایخوری آب میوه میدم خیلی دوست داری، بخصوص موز و خیار و هندوانه!!! موز و انقد میک میزنی تا کنده بشه!!! یه روزم سیب و با اون لثه هات گاز زدی!!!! دست کردیم تو دهنت و درش آوردیم اندازه یه بند انگشت بود!!! هیپنوتیزم دو سه روزه یه کمم هر روز بهت حریره بادوم میدم... اونم دوست داری خوشبختانه...کم کم داری خوردن با قاشق و یاد میگیری عزیزکم... خیلی پاتو دوست داری همش نگاش میکنی و میگیریش و میکنی تو دهنت!!! ستاره ی روجورابتو به زووووور و حرص کرده بودی تو دهنت!! خلاصه در کل همه میگن انقد شیطون هستی و خواهی شد و که خدا به داد من برسسسسسه!!! باید شش چشمی حواسم بهت باشه!! یک دقیقه روی تخت دونفره ی بزرگ باشی انقدر قل میخوری تا خودتو بندازی!!!! جیگمل مامان صبح ها ماشالله خیلی سرحالی حتی اگه بیدار بشی و مامانی خواب باشه کلی واسه خودت حرف میزنی و با پاهات بازی می کنی...فعلا حرف زدنت در حد صوته مثله اَ اُ اِ گَ دِ اونبه...اونگه...اووووو... گَووووو....و...بغل

اولین یادگاری شادمهر واسه عموش...عمو یاسری حالا حالا موندههههههههه شکلک های یاهوخندونک

گاهی هم خیلی مدت کم، میزارمت تو روروئکت کلی هول میشی و بازی میکنی و سعی می کنی همه ی چیزای روشو بخوری و زودی هم خسته میشی و غر میزنی ولی قیافت خیلی باحاله با اون کارات...

حالا بریم سراغ خاطرات این چند وقت یعنی از 100 روزگیت تا الان که 125 روزته و تو تختت لالا کردی مثل فرشته های معصووووووومفرشته

اول سالگرد ازدواج مامان بابات بود که مامان بزرگ و بابابزرگ مادرت واسمون تو تهران تو یه پارک خیلی قشنگ که توش پر از تالار و و سفره خانه و رستورانه جشن گرفتن و فامیلهای مامان مریم بودن... خاله حوریمم از حیاطشون یه دسته گل خیلی قشنگ برامون آورد بقیه هم واسمون شیرینی آوردن دستشون درد نکنه... مامان مریم و بابایی علیرضا هم خیلی تو زحمت افتادن که واقعا دستشون درد نکنه...بغل

دو روز بعدشم با همت بابا بزرگ علیرضا امام رضای مهربون طلبیدمون و باعث شد نذر بابا ناصرت برای موقعی که مریض شده بودی ادا بشه و رفتیم پابوس امام رضا... با همت بابایی بزرگ علیرضا و دایی رضا و بابا ناصرت رفتی جلو و پیش ضریح امام رضا و کلی بعدش شارژ شده بودی انگار... خیلی خوش گذشت واقعا... اولین سفر زیارتیت بود انشالله تمام زندگیت پر از سفرهای خوشی و زیارتی و سیاحتی باشه فدات بشم من!Smiley bisous 210

آماده شدیم با دایی رضام از در بریم بیرون بریم مشهدقوی

25 اردیبهشت هم که مصادف بود با چی؟؟؟؟ اگه گفتی؟! بعللللللللله تولد 4 ماهگی یکدونه پسر نازززززم ... تشویقاون روز هم پیش مامانی مریم و بابایی علیرضا و دایی رضا بودیم و برای اینکه چاق نشیم کیک نخریدیم! ولی بجاش یه لازانیای خوشمزه درست کردیم که تو هم شیرشو خوردی نفسم...شکلک های یاهو

عزیزم تولدت مباااااااااااااااااارک انشالله تولد 40 سالگی و 100 سالگیت عمرم

friend - emoticonswallpapers.com

از اتفاقات دیگه اینکه بردیمت مرکز بهداشت و دوباره واکسن پناوالان زدی و کلی جیغ و گریه کردیگریه ولی خوشبختانه و شکرخدا از دوماهگیت کمتر درد داشتی انگار... خداروشکر قد و وزنت هم نرمال بود، قد 64 سانت و وزنت 7 کیلو و 500 هزار ماشالله به تو جوجوی مامان.شکلک های یاهو

بابایی ناصرت هم که سه چهار سال بود زانوش درد میکرد عمل کرد و خدا رو شکر الان خیلی بهتره...همش بخاطر فوتبال بوده گیجچون مینیسک پاش پاره شده بوده و موقع جوش خوردن خودبه خودی، یک عالمه کیست آورده بوده که دکتر ملک زاده ی قزوین تو بیمارستان دهخدا کیست ها رو درآورد و بابات داره پاشو ورزش میده و داره آماده میشه که فوتبال و حرفه ای تر ادامه بده!!!!!هیپنوتیزم

این عکس بابا ناصرته خیلی شبیهین ولی خب جیگمل من یه چیز دیگه س!niniweblog.com

راستی پریروز هم دوستت به دنیا اومد محمدطاهای گل، پسر دخترخاله ی مامان ... ورودش به دنیا مبااااااااارک هورااااااااا... bday

دوتا از دوستهای مامان هم نی نی هاشون به دنیا اومدن خاله نیلوفر و خاله ساره اولی اسمش فرازه دومی هم اسمش مریم الساداته...خدایا شکرت بابت این همه برکت و زیبایی...niniweblog.com

 

روزها هم بیشتر بعدازظهرها یا میریم پیش مامان بزرگ اعظم و عمه کبرات یا اینکه میریم بیرون دور دور بازی تو هم کلی تو کالسکه ت میخوابی!!!! خواب آلود

محبتمحبتمحبتفینگیلی من بی نهایت عاشقتم...محبتمحبتمحبت

 فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز  فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز فونت زيبا ساز

پسندها (7)

نظرات (3)

مامان گیلدا
10 خرداد 94 20:06
سلام دخترم تو جشنواره شرکت کرده لطفا عدد 49 رو به 1000891010 بفرستید ممنون
مامان محمد طاها
17 خرداد 94 15:37
الهی قربون این مهندس کوچولو برم که اینقد ناز شده مژگان جون سالگرد یزدواجتون مبارک انشالله سالهای سال در کنار هم خوش باشین زیارتتون هم قبول مخصوصا شادمهر کوچولو که اولین سفرش بود
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
خدانکنه خاله جونش مرسی عزیزم همچنین شمابازم ممنونم لطف کروین
کیان
30 خرداد 94 8:41
به به افرین به شادمهر پسر زرنگ و پر تلاش زیارت قبول . شادمهر جون من که اینقدر تنبلم پدر مامان بابا رو در آوردم خودشونومیکشن که من یک قل بخورم ولی من وقتی میبینم وقتی داد میزنم همه چی رو برام میارند حالا چه کاریه خودمو به سختی بندازم حرکت کنم
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
ایول کار درست و تو میکنی دوست جونم...ولی من لحظه ای از تلاش و کوشش و حرکت نمی ایستم برا همینه که هر چی این مامانم میریزه تو معده م من لاغرم