شادمهر کوچولوشادمهر کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره
عشق بین مامان باباعشق بین مامان بابا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

عزیزدل ما شادمهر کوچولو

ماجراهای 70 تا 100 روزگی نفسم

1394/2/6 17:19
937 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام هزارتا سلاااااااااااااااااااام عشق مامان مژده

عسل مامان با وجود تو روزهامون پر از نور و امید و زندگی شدهniniweblog.com...عشق خونمون بیش از پیش شده و همه چی خووووووووووبه...هر ناراحتی ای باشه فقط کافیه تو رو بغل کنیم همش یادمون میره و قلبمون پر از آرامش میششششششه...تو دلیل زندگی من و بابات شدی و یک ساعت نبینیمت دلمون فشرده میشه...niniweblog.com

عزیزم خیلی خیلی تو این 100 روز تو دل همه جا باز کردی...بعد از من و بابات مامان مریم دیوانه وار دوست داره طوری که هرشب میخواد که ازت فیلم یا عکس تو وایبر براش بفرستم و بیشتر از یک هفته نمی تونه دوریتو تحمل کنه... همشم باهات حرف میزنه... وقتی پیششونی خیلی بیشتر از همیشه حرف میزنیsmiley

عمت هم که همش بغلت میکنه طوری که تا میبینیش دستاتو باز میکنی و تندتند پا میزنی تا بغلت کنهخندونک

با خنده هات به همه کلی تو دلشون جا خوش کردی و همه عاشقانه دوست دارن نفسم...محبت

انشالله تا ابد خنده از رو لبات دور نشه شادمهرم...آمیــــــــــــــــــــــن 

 

خب بریم سراغ اتفاقات خوب این چند وقت:

اینجا کلی داری واسمون ذوق میکنی حرف میزنی الهی قربونت برم من!emoticon

اینجا یه سفر یه روزه رفتیم انزلی خیلی خوش گذشت هوا هم استثنائاً آفتابی و خوب بود دریا هم آرومِ آروم بودآرام

اینجا هم سیزده بدره با مامانی مریم و خاله ها و دایی مامانی رفتیم تهران پارک تندرستی

اینجا هم هشتاد روزگیته مادر جووووونم...قربونت بشم ملوان مامان از بالا نگام میکنی نفسم

اینجا هم 17 فروردین تفلد بابایی ناصرته با عمه و عمو یاسرت و مامان بزرگ و بابابزرگت

هشتادو پنج روزگیت...داری کم کم یاد میگیری دمرو سینه خیز بری در حال تلاشی...

اینجا هم بالاخره بردیمت پیش دکتر امامی قزوین و ختنه ت کردیم عزیزمبوس...کادوی روز مادرو بهم دادی و کلی بار از رو دوشم برداشته شد و خیالم راحت شدخسته...خدا رو شکر فقط 6 ساعت درد داشتی و زودی خوب شدی

شیطونکم خیلی فضول شدی همش سعی میکنی بشینی مثل اینجاتشویقگیج

 

اینجا هم تفلد سه ماهگیته عزییییییییزم مامان مریم و بابایی علیرضا و دایی رضا پیشمون بودن

74تفلد  ماهگیت مبااااااااااااااااارک امیـــــــــــدم74

به مناسبت سه ماهگیت با مامانی مریم و بابایی علیرضا و دایی رضا رفتیم دریاچه ی اوان و الموت تا قلعه ی حسن صباح تو خییییییییییییییلی پسر آقایی بووووووووودی نفسم خیلی بیشتر دوست دارمبغل

شادمهر کوچولو در ژست های مختلف!زیبا

شلام! من رو دل باباییم خندونک

اینجا هم یه جمعه ی خوبی بود که با عمه و عموت و بابات رفتیم پردیس الموت...عزیزم شما همش خواب بودی!خواب

Gifs Animés numero 10Gifs Animés numero 10Gifs Animés numero 1 روزگیت مباااااااااااااااارک گل پسرم

اینجا هم به مناسبت 100 روزگیت با عمت رفتیم واست لباسهای جدید و مردونه خریدیمقوی

مبارکت باشه جیگرمبوس

عزیز دل مامان و بابا الان 105 روزگیته و داری کارتون نگاه میکنی خیلی نفس شدی گلم niniweblog.comniniweblog.com

محبت زندگیت پر از اتفاقای خووووووب و شاد 

پسندها (9)

نظرات (8)

بلوط
6 اردیبهشت 94 17:44
سلام نمی دونم با تزیینات و عروسک های زیبای نمدی آشنا هستین یا نه؟! تابلو اتاق کودک، حلقه اسم، گیفت تولد، عروسک و کلی چیزای قشنگ و فانتزی دیگه برای کوچولوهای دلبند. نمونه کارهایی که من با عشق درستشون کردم رو تو وبلاگم می تونید ببیند. اگر پسندیدید برای سفارش در خدمتتون هستم
بلوط
6 اردیبهشت 94 17:46
چه نی نی نازو خوش خنده ای. خدا حفظش کنه
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
خیلی ممنونم لطف دارین
مامانِ نی نی
7 اردیبهشت 94 9:11
عزیزم. ماشالا. فدات بشم. چقدر بزرگ و ناز شده.
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
مرسسسسسسی ممنووووون
مامان بهی
9 اردیبهشت 94 7:32
ماشالله خاله بزرگ شدي مرد شدنتم مبارك عزيزم
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
مرسسسسی خاله جوووووونم
شیوا مامان بهراد
9 اردیبهشت 94 16:08
سلام شادمهر جون. خوبی خاله؟ صد روزگیت مبارک باشه عزیزم به به چه عکسهای خوشگلی
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
سلام مرسی خاله جون ممنووووون
مامانی
10 اردیبهشت 94 12:27
الهی چه بزرگ شده پسملمون...خدا حفظش کنه.....ایشالله همیشه با خبرای خوب پست بزاری عزیز دلم
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
واااااای مرسی ممنووووونم به همچنین
مامان محمد طاها
2 خرداد 94 11:11
الهی قربونت برم شادمهر کوچولو ماشالله چه ناز شدی عزیزم مامان جونش حتما براش اسپند دود بده همیشه و همه جا خوش باشین در کنار شادمهر ناز
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
مرسی خاله جونی خدا نکنه ممنوووووونم همینطور شما در کنار محمدطاهای نازنازی
کیان
5 خرداد 94 15:03
سلام شادمهر جون میبینم که اینقدر سر مامانی رو شلوغ کردی که وقت نمیکنه تند تند وبلاگتو آپدیت کنهاز بس که شما نازی خوب نمیتونه از شما چشم برداره دیگه.راستی یک خبر بد مامانی یک هفته میشه که صبحا منو تنها میزاده میره سر کار
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
سلااااااام دوست جووونم کلی دلم واست تنگ شده بووووووود آخخخخی میدونم سخته آخه مامان منم قراره تا 4.5 ماه دیگه بره سرکار