یک ماهگیت مبارررررک عزیزترینم
پسر گلم پادشاه من شاهزاده ی قلبم سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
بزار اول از همه برات بگم که تو این مدت با وجود اینکه خیلی سرم شلوغ بود و سختم بود ولی چند بار اومدم نوشتم برات ولی مطلب کامل پرید!!!! برا همین دیر شد و حالا امروز که یک ماه و یک روزت هستش و الان کنار من آروم خوابیدی فرصت کردم واست تعریف کنم این روزهای گذشته چی گذشت عزیزدلم
خب بزار برات تعریف کنم این 20 روز بر ما چه گذشت و چیکارا می کردیم:
قربونت شکل ماهت بره مامان، اول از همه کلی فامیل های بابایی هم اومدن دیدنت و برات پول آوردن...دستشون درد نکنه...
15 روزگیت رفتیم مرکز بهداشت و پرونده تشکیل دادیم برات که نمیدونم چرا وزنت 100 گرم کم شده بود و قدت تغییری نکرده بود...کلی هم خانم دکتر معاینت کرد همه جاتو و خدا رو صد هزار مرتبه شکر گفت مشکلی نداری بجز نفخ شدیدت! چون خیلی به خودت می پیچیدی وقتی به دلت دست میزد...
روزهایی که باهم تو خونه تنها بودیم هر روزش یه مدلی گذشت...یه روز زیاد میخوابیدی، یه روز کم میخوابیدی، یه روز دل پیچه داشتی و زور میزدی، یه روز تمام مدت شاید بگم هر نیم ساعت یکبار شیر میخواستی و... البته مامانی مریم میگه اینها طبیعیه تا بعد از چهلمت که تازه کم کم خودتو و روالتو پیدا میکنی...کوچولوی من یه کم شبها بیخواب شدی و به خودت میپیچی و اعصابت خورده هی آرومت میکنم میدونم نفخ اذیتت میکنه منم تمام کارهایی که یاد گرفتم و انجام میدم ولی یه کم آروم میشی میخوابی دوباره میپیچی به خودت نفسم... امیدوارم زودتر این حالاتت خوب بشه و همیشه سرحال و آرامش داشته باشی
عکسهای 20 تا 27 روزگیت عزیزکم:
اینجا هم الکی مثلاً بابام منو خوابونده من خوااااااااابم!!!!
خب بریم سراغ اولین ها:
اولین جشن تولدی که توش بودی جشن تولد مامانی مریم بود که ما و خاله حوری و کتی پیششون بودیم و خیلی خوش گذشت بابابزرگ علیرضا کیک و گل و ... خریده بود و شما هم فقط شیر کیکی خوردی جگرم
اولین مهمونی ای که رفتی 29 روزگیت بود که خاله حوری من کل فامیل و دعوت کرده بود و منم سرهمی سبزتو که دخترخالم (که خودشم تو دلش نینی به اسم محمدطاها داره) برات آورده بود تنت کردم... اونروز هم یکی از روزهای عجیب غریبت بود چون تمام روز خواب بودی و تمام شب بیدار میشدی و گرسنه بودی همش...
اولین ماهگرد و تولد خودتم که دیروز بود الهی من قربونت برم...
تولدت ماهگیت مبارک شادمهرم
بابایی ناصرت با کلی شوق و ذوق برات یه کیک خوشگل خرید و مامان بزرگ اعظمت و بابابزرگت و عمو یاسرت هم اومدن...انشاالله تولد 100 سالگیت و جشن بگیری عشق مامانی
عزیزکم فقط اون شب نمیدونم چرا خیلی کلافه بودی و به خودت میپیچیدی برا همین مامان برات پستونک گذاشته و پاپوش هاتم خودت انقدر پازدی که درآوردی گلم
خب بریم سراغ کادوهایی که بهت دادن و غیز نقدی بوده:
این خرس گنده مهربونو و عمو یاسرت با خاله فریما دادن، فکر کنم حالاحالاها خیلی ازت گنده تره
بقیه شونم میزارم تو ادامه مطلب که بعدا بدونی عزیزانمون چه چیزایی بهت دادن گلم
بقیه کادوهات برای اینکه بدونی عزیزم کی بهت چی داده بوده
این بلوز شلوار مخملی رو خاله شکوه من بهت داده
اینم دایی هادی مامان و شهره جون و یاسمن دادن
این کاپشن و هم خاله حوری من داده
اینا رو دوست خوووووب مامان و رییس قبلیش تو دانشگاه تهران خانم دکتر افتخاری بهت دادن عروسک سخنگو و پتو و سرهمی و پاپوش
این فیل ها رو لیلا جون دختر خاله ی مامانت داده
این ماشین هم آقای موسوی دوست بابایی ناصر دادن
این سرهمی و پتو رو هم خاله ی مامانی مریم(عزیزجون) دادن
این و پسرخاله ی مامان (دادا حمید) داده
این سرهمی و بلوز شلوار هم دختر خاله ی مامان که خودش الان تو دلش نینی داره داده
این عروسک سوت سوتی ها رو هم مامانی مریم برات خرید
این و همسایه مامان بزرگ اعظمت سکینه خانم دادن
اینم کتایون خانوم جون دخترخاله ی مامانت داده که خودشو خاله ی تو میدونه و همروز تو به دنیا اومده یعنی 25 دی البته سال 1373 همش بهت میگه پسرررررررررم؟
راستی مامان و بابای باباتم جز گوسفند کشتن به مامانت یه دستبند طلا دادن، عمتم که برات فرش اتاقتو خریده بود، بقیه هم پول دادن دست همگی درد نکنه