شیرشاه خجالتی من!
سلام عزیزدلم شیرکوچولوی من!
قربون شکل ماهت برم گل پسرم این روزها بسیااااااااااااااااااااااااااااار شیطون شدی در حدی که گاهی نمیتونیم از پس شما بر بیایم!
گاهی مثل شیر کوچولوها میگی: وَوووووووووووو اوووووووو بعدش خودت میگی تَسیدم جدیدا مثل بالرین ها همش سعی میکنی روی نوک پنجه هات راه بری خیلی خنده داااااااااره فکر کنم از خانومهایی که کفش خیلی پاشنه بلند میپوشن یاد گرفتی!
عاشق اینم که وقتی میای بغلم اول دَق میکنی و تو چشم من زُل میزنی بعد من میگم مامانیو دَق کردی؟! بعد نازم میکنی میگی نااااااااانی ناااااااااانی...خیلی کیف میکنم که بعضی وقتها هم دهنتو باز میکنی میخوای مامانی و بخوری قلبونت برم من
وقتی بهانه گیر میشی و دیگه یا خوابت میاد یا حوصله نداری میری بغل یکی (بیشتر اوقات عمت) بعدش ازش میری بالا میزنی پشتش میگی بلند شو بلند شو بعدش که بلند میشه هی به چیزهای مختلف اشاره میکنی میگی اونو...اونو یعنی اونو بده...یا اینکه میگی آب بده...دوغ بده...خلاصه شخص مورد نظر و ذله میکنی
گوشی بابات و میبری بهش نشون میدی و عکس روشو اشاره میکنی میگی: ای کِیه---> این کیه؟ بعد میخندی میگی دامهره---> شادمهره ... جدیدا هم هر چیز جدیدی پیدا میکنی میگی ای شیَه خدا به داد ماها برسه از این به بععععععد...!
تمام زندگی مامان موقع خوابیدن برات این لالایی رو میخونم:
لااااااااااااااااااای لالایی گل لالا مهتاب اومده بالاااااااااااااااا موقع خوابه حالااااااا
لااااااااااااااااای لالایی گل نی نی خوابهای خوب ببینی روی ابرها بشینی
ماااااااااااااامان خوووبت پیشت میمونه قصه میخوووووووووونه دونه به دونه
این شده که تو همه شو حفظ شدی یعنی وقتی یه قسمتشو میگم تو بقیشو میگی مثلا میگم مهتاب اومده بالا تو میگی موقیای حالا ---> موقع خوابه حالا ... بعدشم هر وقت خوابت بیاد میری بالشتو میاری میگی مهتاب اومده مهتاب اومده
گل پسر نانازم تنها موردی که الان مورد تایید مامان بابات نیست غریبی کردنت با افراد جدیده و اینکه یک ساعتی طول میکشه تا یخت آب بشه و از بغل مامان بابا پایین نمیای!! تازه وقتی هم کسی باهات حرف میزنه هی سرتو میندازی پایین خجالت میکشی!! حتی کتایون یا یاسی که خیلی دوستت دارن و باهاشون جوری هی اولش ازشون خجالت میکشی تا یکی دوساعتی بگذره! امیدوارم این خصلتت هم خوب بشه مامان عاشق پسر اجتماعی و خوش برخورده ها انشالله سعی کن این اخلاقتو ترک کنی فدات بشم
گوشه ای از دایره لغات شیرشاه من!
هَـلام ---> سلام
این کیتی ---> اون یکی
مبالَک ---> مبارک
کُبــا ---> کبری
مُــده ---> مژده
اولین جمله ی سه کلمه ایت: آب وا کن ---> مواقعی که پوشکتو باز می کنیم میگی!!! وقتی هم تو پوشک کاری میکنی میزنی بهش تند تند و میگی پُره پُره!!! عَبَض کن
نوتوده ---> نوشابه
بهکاک---> مسواک
داسی ---> یاسی
تَتائون ---> کتایون
خوداپِس---> خداحافظ
عزیزدلم جدیدا هم یاد گرفتی ملاق میزنی اینو بابای دهه شصتی یادت داده تا از هیجانات دهه شصتی ها هم دور نمونی
خب اتفاقات این مدت هم همش مهمونی بود...
اواخر اردیبهشت مهمونی مامان مریم بود که همه اونجا جمع شده بودیم و کلی بهشون زحمت دادیم
اوایل خرداد ماه هم بابایی علیرضا و خواهر برادراش که به عبارتی میشن عمه و عمو مامانت داشتن میرفتن به سمت شمال و انزلی که صبحانه اومدن خونه ما و کلی خونمونو نورانی کردن و کلی هم تو زحمت افتادن و برا خونمون کادو آوردن
هفتم خرداد هم تولد یک سالگی محمدطاهای گل پسر دخترخاله مامان بووووووود تولدش مبااااااااارک باشه خیلی مامان باباش زحمت کشیده بودن و خوش گذشت دستشون درد نکنه
اینجا هم سوار تاب محمدطاها شدی اون طلفکی هولت میده
اینم از عمو دادا یاسر سربازت که هفته ای یکبار از عجبشیر میاد و برمیگرده
عکسها هم نمونه هایی از هنرهای مامانت بوود
عشق مامان و بابا خیلی دوستت داریم نفسسسسسسس