شادمهر کوچولوشادمهر کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
عشق بین مامان باباعشق بین مامان بابا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

عزیزدل ما شادمهر کوچولو

شهریور و مهر خسته کننده

1396/11/13 16:20
1,273 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به زندگیمون نفسمون و فرشته مون شادمهر شاه قلبمون

عزیزدلم به امید روزی که این مطالب و میخونی و لذت میبری دارم برات می نویسم تا همه دوران کودکی و نوجوانی برات خاطره دوردست نباشه و همیشه برات در دسترس باشه...آرام

امروز که تقریبا 33 ماهه هستی یعنی دو سال و 9 ماه، یا 990 روز یا 23760 ساعته که خدای مهربون یه فرشته ی شیطون جیگر بلا فرستاده برامون و برای تک تک ثانیه های با تو بودن خدای مهربون و شکر میگم و امیدوارم تا ابد سلامتی و شادی و عشق تجربه کنی و با مهر زندگی کنی....

پرتقال شیرین من! بوساین دو ماه تقریبا خیلی آرام و تکراری و خسته کننده برامون گذشت،خواب آلود اولا بابا ناصرت کلی درگیر خونه سازی جدید مامان اعظیت بود و همه شون یه جورایی داشتن با مشکلاتش دست و پنجه نرم میکردن تا زودتر بتونن تمومش کنن و ساکن بشن، ثانیا بابا ناصرت از کار آزادش خسته شده بود و به دنبال کار تو یه شرکت یا اداره بود و اوضاع مالی چندان برای سفر مساعد نبود و خبر بدتر اینکه شیدا جون دختر خاله مامان مژده ت دچار یه بیماری سخت شده که تقریبا همه فامیل در حال دعا براش هستن شکلک های یاهوو کسی دل و دماغ مهمونی گرفتن و بیرون رفتن نداره، ماهم همیشه کلی براش دعا میکنیم و نماز و قرآن میخونیم که انشالله به زودی بهبودیشو حاصل کنه... این ها همه دست به دست هم دادند که تقریبا این دو ماه تو خونه بمونیم و یه زندگی آرامی رو بگذرونیم...niniweblog.com

از اخلاقیات جدید شما باید بگم که بسیار بسیار شیطون شدی، و هرکی اذیتت میکنه دقش میکنی، اگرم کار بدی انجام بدی مثلا با چیزی بزنی به دیوار یا تلویزیون هرچی بهت میگیم نکن گوش نمیدی، عصبانیهر چی هم که میخوای جدیدا با یک گریه ی شدیــــــــــــــــــد سعی می کنی به خواستت برسی،قهر به عنوان مثال وقتی عکسهای آتلیه رو گرفتیم همش میخواستی دستت باشه و وقتی ازت میگرفتیم که خراب نشه انقدر با تمام وجود گریه میکردی و می گفتی عکسمو بده عکسمو بده که حتی توی خواب هم گریه میکردی و میگفتی niniweblog.comو تا این حد تو روحیه ت تاثیر گذار میشه، و اینجوری به یه سری چیزا گیر میدی و وقتی با نه مواجه میشی انقدر گریه میکنی که واقعا تو روحیه ت اثر میذاره، امیدوارم من و بابات بتونیم با صبر و حوصله این اخلاق بدتو ترک بدیم، گرچه تا الآن هیچکدوم از اخلاقات ثابت و ماندگار نبودن و دوره ای عوض شدن...خطا

حالا بریم سراغ این چند وقت به روایت تصویر...

یه روز اوایل شهریور که مامان بزرگت اینا داشتن وسایلای خونشونو جمع میکردن دوتا شمع پیدا کردی حالا هی میگفتی کیک میخوام کیک میخوام، خلاصه یه دکمه پیدا کرده بودی براش دنبال کت بودی!!!خنده

قربون ذوقت برم واسه یدونه کیک عزیزممممبغل

نمونه های خیــــــــــــــــــلی کوچک از خرابکاریات!!!سکوت

ادای مامان و در میاری آخه تو فسقلی؟!؟!زبان

آلبالوی مامان با بدمینتون گیتار میزدی این شد که بدمینتون تبدیل شد به گیتار...

پسر قشنگم دوتا دوست ناناز و خوشگل تو این دو ماه مثل فرشته های نااااااااز به دنیا اومدنniniweblog.com

اولی پسر دوست دوران دبیرستان مامان مژده الهام خانم که اسمش رایان جان که زاده مالزی هستن 

دومی هم دخمل ناناز دوست اداره مامان مژده آرزوخانم به اسم فاطمه خانوم گل گلاب

عید غدیر هم تو اداره کلی سید داشتیم اینم نمونه هایی از عیدی های مامان مژدهچشمک

اولین عکس پرسنلی شاهزاده من برای مهد!niniweblog.com

شوماخر من!عینک

اینجا هم دوتایی مادر پسری رفتیم پیتزا خولدیم!زیبا

یه روز هم با عمه کبری و بابا ناصری خودمونو دعوت کردیم کافی شاپ تالار شهر قزوینشکلک های یاهو

اینم از روز جهانی کودک اواسط مهر ماه و کودک کوچولوی مامحبتمحبتمحبتمحبت

26 مهر ماه هم که تولد پدر مهربانی هاااااااا باباعلی رضا جون بودش که ما چند روز زودتر رفتیم پیششون و باهمدیگه یه جشن کوچولو گرفتیم

با یه عکس جیگلی تا دیدار بعدی ازتون بای بای میکنم.... خوش باشین...شکلک های یاهو

niniweblog.com

 

پسندها (2)

نظرات (0)