شادمهر کوچولوشادمهر کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره
عشق بین مامان باباعشق بین مامان بابا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

عزیزدل ما شادمهر کوچولو

روزشماری برای دیدار عزیزدلمون

1393/10/17 17:49
712 بازدید
اشتراک گذاری

پسرک دلبندم، دوباره سلاااااااااااااااااااااام کوشولوی نانازم

مامانی باز اومد اینجا تا کلی واست حرف بزنه، انگار وقتی اینجا برات می نویسم کمی از دلتنگی هام کم میشه عسلکم، این روزها کلی شیطون تر شدی ماشاالله، همش بازی میکنی تا مامان نازت میکنه زودی میچرخی گلم... بازم میدونم جات خیلی تنگه عشقکم ولی صبور باش نفسم خجالتدیگه واقعاً واقعاً چیزی نمونده!!! آخه وقتی 7 ماهه بودیم میگفتم چیزی نمونده!!! ولی این سه ماه اندازه یک عاااااااااااااالمه طول کشیدمتنظر ولی الان دیگه واقعاً چیزی نمونده هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااجشن

خب بریم سراغ خاطرات این چند روز:

اول رفتیم تهران و یه راست رفتیم پیش دکتر مهربونمون... با اینکه کلی تو ترافیک تهران گیر کردیم شاکیولی تا رسیدیم زودی خانوم منشی فرستادمون تو...خانم دکتر واسمون پرونده تشکیل داد و گفت بجز کم خونیم همه چی عالیه...خدایا شکرت ... بعدشم گفت چون تو قزوینی و راهت تا تهران دوره و میخوای درد زایمان نکشی میتونی 25 دی بیای برای سزارین...ولی یه سونوگرافی هم داد که گفت بازم زمان دقیقشو این سونوی آخر تعیین میکنه...خلاصه برات بگم که مامانی جونم میتونی دو هفته زودتر بیای بغلم بغل...بازم هورااااااااااااااااااااااااااااااا... یه برگه هم برای بیمارستان پاسارگاد نوشت که هروقت تو خواستی بیای زودی بریم اونجا و پذیرش بشیم...آرام بعد از اونجا بازم رفتیم کلی به مامانی مریم و بابایی علیرضا زحمت دادیم و فرداش با مامانی مریم رفتیم یه خورده دیگه برات خرید کردیم

این خرگوشه عطری واسه نوزادیتهجشن

 

خب بگم از زمانی که برگشتیم قزوین

یهویی همون شب که رسیدیم یادمون افتاد تولد عمه ناری (کبری) توئهخندونک، خلاصه رفتیم براش گل و کیک خریدیم و با شمع فشفشه ای پریدیم تو اتاقش و کلی ذوق زده ش کردیم...آخه خیلی ها تولدشو یادشون رفته بود و نشسته بود بوغ کرده بود...آخـــــــــــــــــــــــی

اینم کیکشه فقط بعد از درآوردن شمع ها و بریدنشه برا همین به این روز افتادهخندونک

 

15 دی هم رفتیم نینی گرافی که خانوم دکتر گفته بود، 5 رفتیم خانومه گفت برید 6.30 بیاین بعدش رفتیم با بابایی یه قدمی زدیم و یه رستوران خیلی باحال به نام مهتا سمت میدان عدل سوپ و قارچ سوخاری و برگر ذغالی خوردیم و برگشتیم...تا رسیدیم خانومه گفت برید برای نوارقلب نینی تون طبقه بالا خلاصه بعد از اینکه یه شکلات بهم دادن، بردنم تو یه اتاق و دوتا چیز گرد آهنی گذاشتن روی تو و صدای قلبتو واضح شنیدیم...محبتخیلی قشنگ بود شادمهرم...بوستا حالا به این وضوح و به این شدت صدای قلب کوچولوتو نشنیده بودم...باباییت هم راه دادن تو و کلی با صدای قلبت میرقصید!!! خندونکخندونک خلاصه 40 دقیقه طول کشید و کلی خسته شدیم تو هم تو این 40 دقیقه حدود 50-60 بار تکون خوردی مامان، گیج انگار دوست نداشتی هی به اون آهنه ضربه میزدی عزیزم الهی مامان فدات شه...بوس بعدش رفتیم نینی گرافی و فهمیدیم همه چی خووووبه و حسابی تپل شدی (ماشاالله و لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم) و آماده ای که بپری تو بغل مامانی ... خدایا شکرت ... 

اینجا رستوران مهتاس از قیافه ی باباییت مشخصه که خیلی مریضه طفلکیخطا

اینم از نی نی گرافیتبغلمحبت

مامانی جونم امروز تمام وسایلتو آماده کردم ساکتو چیدم و از اینکه قراره این ساک و وسایلشو چند روز دیگه تو استفاده کنی کلی ذووووووق کردم...جشنبازم با اون سرهمی آبیت کلی بازی کردم باهات شیطونکم...مژه الآن هم بابایی رفت آمپول بزنه خیلی بد سرماخوردهغمگین همش میگه شادمهرم ببین بابایی چقده مریضه... گریهالآنم قبل از رفتنش بهت گفت خیلی دلم برات تنگ شده بابایی کاش زودتر بیای و کلی باهات بازی کنم و مامانتو تحویل نگیرم!!!!خندونک دعا کن بابای مهربونت زود زود خوب بشه مامانی جونغمناکبوس

عشقم همه چی مهیاست که تو پاهای کوشولوتو بزاری تو این دنیا...بوسفرشته معصومم درسته دلم واسه روزهایی که تو دلمی کلی تنگ میشه ولی برای دیدن روی مااااااااهت روزشماریم تبدیل به ساعت شماری و لحظه شماری شده...

پسندها (8)

نظرات (12)

مامانی رادین
17 دی 93 18:04
خدارو شکر عزیزم که همه چیز خوبه .این روزها هم زود میگذره و یه روز برای این روزها دلت تنگ میشه ایشالا به سلامتی زایمان کنی.زودی هم بیای عکسشو برای ما بزاریدوستون داریم.بووووووووس
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
ممنوووووووووووووونم ماهم خیلی شما رو دوست داریـــــــــــــــم
مامانی رادین
17 دی 93 18:05
راستی زایمان خواهر شوهر من 4 بهمنه.
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
انشاالله به سلامتی ایشونم زایمان راحت و خوبی داشته باشن
مامانی
17 دی 93 20:31
سلام عزیزم ایشالله نی نی تون صحیح وسالم وصالح بدنیا بیاد...زیرسایتون بزرگ شه..بـــــــــــــــــــوس
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
ممنووووونم عزیزم مرسی از دعای خوبتون
مامان محمدطاها
17 دی 93 23:28
سلام عزیزم . خیلی وقت بود که ازت خبری نبود ،خیلی دلمون برات تنگ شده بود اومیدوارم این روزای آخر هم به سلامتی برات بگذره و ما هم شادمهر کوچولو رو ببینیم ، نمیدونی که برای دیدن روی ماهش چقدر مشتاقم ، همش میام و به وبت سر میزنم تا شاید عکس خوشگلشو ببینم، لطفا به محض بدنیا اومدنش یه عکس ازش برامون بزار............. قربونت
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
سلاااااااااااااااااااااام عزیزم ممنووووونم منم دلم براتون خیلی تنگ شده بود مرسی از دعای قشنگ و پیگیریتون چششششم حتماً به محض اینکه تونستم در اولین فرصت عکسشو میزارم
مامان بهی
18 دی 93 9:55
واي عزيزم مباركه پپس به همين زودي روي ماه شادمهر جون را ميبيني ان شاالله به سلامتي بدنيا بياد مواظب خودت باش
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
ممنووووونم عزززززززیزم انشالله .... چششششم
بابای ملیسا
18 دی 93 15:47
با سلام . ضمن تبریک به خاطر داشتن وبلاگ زیبا و پر محتواتون ، خوشحال میشم تا از وبلاگ دخترم ، ملیسا ، عشق بابا دیدن کنید . ملیسا منتظر حضور سبز شما تو کلبه مجازی خودش نشسته . راستی ما رو از نظرات خودتون به عنوان یادگاری ماندگار برای آینده فرزند عزیزم محروم نکنید .
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
سلام، ممنون به وبلاگ شادمهر ما هم سر زدین، چشم، حتماً
یک پیشنهاد ویژه و بیاد ماندنی برای شما
18 دی 93 18:19
دوسـت عـزیـز و گــرامـی ســلااااام دوست داری با خرید یک ساعت رولکس یک عینک ویفری شفاف را به رایگان دریافت کنی درسته ؟؟ ...شمـا را به ديـدن جزئيات اين تخفيف ويژه دعــوت مي کنــم با آرزوي شادي ، سلامت و ثروت براي شما دوست گرامی...
مامانِ نی نی
20 دی 93 8:50
سلام عزیزم. انشالا این چند روزم زودی می گذره و چشممون به جمال شاهزاده روشن میشه. تولد ناری جون هم مبارک. انشالا همیشه شاد باشید و خندان.
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
سلااااام خانوووومی ممنوووونم...لطف داری...شما هم انشاالله شاااااد وخندان باشین عزیزم
مامان مریم
20 دی 93 10:19
عزیزممممم ایشالا که بسلامتی و خوشی شادمهر کوچولو بیاد تو بغلت
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
مرسسسسسسی از دعای قشنگتووووووون
مامان بهراد
20 دی 93 12:16
آخی عزیزم ایشالا که به راحتی زایمان بکنی و پسر گلت و بغل بگیری قدر این لحظه ها رو بدون سوالی یا کمکی داشتی رو من حساب بکن
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
ممنووووووووونم از دعای قشنگتووووووون چششششششم مرسی ممنوووووونم حتماً عزیزم
کیان
21 دی 93 9:02
شاد مهر جون خوش به حالت که پنج شنبه دنیا میای که فرداشم تعطیلیه. آخه رو زمین همه عاشق پنج شنبه ها هستند.و البته از شنبه ها بدشون میاد میگی نه از مامانی بپرس. راستی بزنم به تختهگوش شیطون کر بترکه چشم حسود وزنتم که ماشالله خیلی خوبه. 3570 آفرین آفرین به تو پسر زرنگ. امید وارم خیلی راحت دنیا بیایی و مامانی رو اذیت نکنی
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
آره مامان دوست جووونم خاله جون خودمم خیلی خوشحالم که پنجشنبه قراره بیام خاله جون منم از کیان یاد گرفتم که خوب بخورم قول میدم به دنیا هم اومدم خوب بخورم که مثل کیان جون تپلو بشم... انشاالله که مامانی راحت منو دنیا بیاره
مامان نوشين و بابا علي
22 دی 93 13:41
خيلي دلم برا گل پسرمون تنگ شده، دوست دارم عكساشو ببينم
مامان مژی و بابا اژی
پاسخ
مرسسسسسسسسسسی خیلی ممنونم...در اولین فرصت بعد از دنیا اومدنش عکسهاشو میزارم