شادمهر کوچولوشادمهر کوچولو، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره
عشق بین مامان باباعشق بین مامان بابا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره

عزیزدل ما شادمهر کوچولو

امروز فهمیدم نی نی کوچولوی ناااااااازم پسله قنده عسله - شادمهر گلم ^_^

عشق مامان بابا امروز رفته بودیم خانم دکتر نشون بده از لحاظ جسمی خیلی سالمی ...خانم دکتر گفت خیلی طبیعی هستی و همه چیت به اندازه و خوووووووبه ...خدای بزرگ شکرت تمام نگرانی هام تموم شد...شادمهرم لنگه نداره...حرف نداره  اینم عکس سرکوچولوته دستت هم یه کمی پیداس! راستی! انقده امروز مامان مژی استرس داشت که نگووووووووو ...چون امروز معلوم میشد پسری یا دخمل! همه عمویی ها دلشون میخواست پسر باشی، انقدر می ترسیدم دختر باشی که نگوووووووو...به حدی عموهات دلشون پسر میخواست که موقعی که وارد اتاق شدم قلبم محکم میکوبید ...ولی خانم دکتر حرفه ای بود به محض اینکه اون غلطک و گذاشت رو دل مامان گفت نینیت پسره! گفتم مطمئنین؟ گفت بععععععععله ...وای نمیدونی ...
4 شهريور 1393

سه ماهگی شادمهر کوچولو تو دل مامانش

اینجا داره خانم دکتر مماختو نشون میده! این یعنی تو از لحاظ ذهنی خیییییییلی باهوشی! با این عکس ها تشخیص دادن تو انقده باهوشی که حد نداره! کلی من و بابایی اژی اینجا ذوق کردیم! راستی! اینجا انقده شیطونی میکردی انقده شیطونی میکردی که حد نداشت! نمیذاشتی خانم دکتر اندازه تو بگیره و به کارش برسه! هی پشتتو میکردی! بعدش سرو ته میشدی! دوباره برمیگشتی!  آخر تو دلم گفتم عزیزکوچولوی مامان یه لحظه آروم باش تا خانم دکتر به کارش برسه! دیدم آروم شدی!! ولی خب فقط واسه یک دقیقه البته همون هم کار خانم دکتر و راه انداخت بالاخره! خانم دکتر گفت خیلی نی نی ت شیطونه خدا به دادت برسه!!! ...
22 تير 1393

یک ماهگی شادمهر تو دل مامانش

عزیزدلم این دوتا اولین عکس هاییه که من و بابایی ازت دیدیم ، اولیو خیلی دوسش ندالم چون یادآور اینه که من و بابا ناصر فکر می کردیم برات مشکلی پیش اومده و من کلی گریه کردم! چون تو عکس اول اون علامت ها نشانه خونریزی تو دل مامانیه که اطراف تو ایجاد شده بود...   ولی عکس دوم خیلی خوووووبه اون علامته دقیقاً روی توئه! می بینی چه کوشولویی از یه بند انگشت هم کوچولوتر!! این دومیه رو خیلی خیلی دوسش دارم چون نشون میده شادمهرم از همون اول انقدر قوی و صبور و محکم بوده که نذاشت حتی مشکلات تو دل مامانش ذره ای براش مشکلی پیش بیاره و خدا رو شکر سریع خون ها از بین رفتن و تو سرحال و شاد و شارژ تو جات تند تند حرکت میکردی   ...
15 خرداد 1393